- اخطار کردن
- اعم کردن آگهی کردن ابغ کردن مطلبی را یاد آوری کردن
معنی اخطار کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آگاه کردن خبردارساختن
هشداردادن یاد آوری کردن
فرا خواندن، حاضر کردن بحضور آوردن، امر بحاضر شدن دادن
بیرون کردن راندن تاراندن بیرون کردن دفع کردن کسی را از کار و شغل خود باز داشتن طرد کردن راندن نفی بلد جء وطن
گزیدن، برگزیدن
اکتفا کردن بسنده کردن قناعت کردن
آزمودن آزمایش کردن آزمودن آزمایش کردن امتحان کردن
میزیدن بیرون ریختن بول خارج ساختن بول و گمیز از مثانه شاشیدن
کار شکنی کار شکنیدن آشوبگری
اظهار کردن بیان کردن
پافشاری کردن
شهرت دادن، منتشر ساختن، مشهور کردن
آگاه کردن با خبرکردن خبر دادن
هشدار دادن، آگاهانیدن
فرا خواندن، خواستن، خواندن، فرا خواستن
بازگو کردن
نیکختن فاش کردن آشکار کردن، بیان کردن گفتن
خستودن: خستوشدن اعتراف کردن خستو شدن
وازدن افراچ گفتن امتناع کردن وازدن ناخستو شدن
انتخاب کردن، برگزیدن، برای مثال گر تو را در بهشت باشد جای / دیگران دوزخ اختیار کنند (سعدی - ۱۴۰)
پندار کردن، فرض کردن، گمان کردن، خیال کردن
شاشیدن، میزیدن، گمیز کردن، گمیختن، چامیدن، گمیزیدن، شاشدن، شاش زدن، شاریدن، میختن
خبر دادن، باخبر کردن، آگاه کردن، آگاهی داشتن، اشعار داشتن
روا کردن، آزاد کام کردن
سفر کردن هنگام عصر
Banish, Deport, Dismiss, Expel
Abbreviate
Profess
Insist, Persist
Deny, Disown